Sunday, October 30, 2011

شيث و مترو

امروز تو مترو به اين فكر مي‌كردم كه اين بازيكناي بي اخلاق ما خوب اگه خيلي از اين كارا خوششون مي‌آد بيان دم مترو. ساعت هفت و هشت خوبه. چون خيلي متروها شلوغه و مطمئناً با حضور اونها شلوغتر هم مي‌شه. در مترو كه باز شد همه هل مي‌دن و به بهانه هل دادن هم شده راحت مي‌تونن كارهاي خلاف عفت عمومي هم انجام بدن! دوربيني هم نيس و اينقدر هم آدم زياده! مهم‌تر اينكه مردم به اين كار شما افتخار هم خواهند كرد چون اينقدر در آنجايشان جا زياده كه شما آنجا گم مي‌شويد... اي...واي

نم نم بارون...

برای سیاه نمایی دیروز فیلمی گرفتم از ایستگاه مترو چارراه ولی عصر. چند روزه بارون تهران رو پیدا کرده و پته خالیباف و مموتی رو ریخته رو آب! این ایستگاه زیر تئاتر شهره و خداییش خطر داره اینطوری آب چکه کنه از هرجاش. ابته خوب مثل همیشه مهم اینه که این چیزهای کوچیک چیزی از ارزش های انقلابمون کم نمی کنه و مردم همیشه به آرمان ها توجه می کنن نه به مشکلات. اگر حرف اول کلمه مشکلات رو برداریم هم شکلات می مونه و مردم کامشون رو شیرین می کنن. بی خیال بابا... ای...وای

Saturday, October 29, 2011

مترو، ازدواج و باقي قضايا...

ما نفهميديم ديروز روز تولد كوروش، بابابزرگ ايرونيا بود يا فاطمه خانم و علي آقا با هم نومزد شدن يا ازدواج كردن اما يه چيزي كه جالب بود كمبود سالن تو تهران بود كه كاملاً مشهود بود. اينقدر سالن‌هاي تهران تو اين روز عزيز درگير برگزاري شادي و سرور بودن كه خاليباف، كدخداي ده شلمرود تصميم گرفت تو راهروهاي مترو براي مسافرين محترم مترو، جشن و سرور برپا كنه. و چه جشن و سروري!!! شهرياري عزيز كجا بودي كه رفيقت آبروتو برد. مي‌آمدي كمي ادا و اطوار هم تو در مي‌آوردي، خاله نرگس و عمو پورنگ هم كه نبودن!! گرچه دير رسيدم اما گل‌هاي پرپر شده و شيريني‌هاي خورده شده نشان از استقبال گسترده مردم ازدواج دوست ايران مي‌داد. اي...واي

Tuesday, October 25, 2011

مترو و سرشماري نفوس

آقا هل نده! بي‌شعور نكن! حيوووووون! ريدم تو اين مملكت! ك...رم تو آقا ! اين جملات و كلمات خوشگل هر روز تئ مترو نقل دهن همه‌اس. هر روز هر روز و هر روز و همه مي‌دونن كه مملكتي داريم! همه بي‌شعور و همه حيوون! و آقا اون طرف تو مترو سخنان لطيفي ازشون پخش مي‌شه: سرشماري اس اساس اركان پيشرفت جامعه است. نقطه! مقام معظم رهبري! خداييش مقام جان اين هم شد پيشرفت؟ كشت و كشتار كه كردي دولت كه خودت تعيين كردي. وزرا رو هم كه خودت عزل و نصب مي‌كني. رياست جمهوري رو هم كه مي‌خواي ددر كني. جان عمه‌ات اين چه فرقي كرد با ممدرضاشاه بدبخت كه خدا پدر و مادرش رو بيامرزه حداقل يه خورده آزادي مي‌داد به اين مردم... . عظماجان بذار مردم زندگي كنن. مطمئن باش اين سرشماري نفوس هم واسه اينه كه ببينن چند تا جوون هست برن جبهه و با آمريكا بجنگن. آقا مي‌خوام پياده شم! حيوون بذار پياده شم ايستگاه ولي‌عصره! بي‌شعور... !اي ...واي

Monday, October 24, 2011

فرهنگ مترو سواري

صبح كه بيدار مي‌شوي لعنت مي‌فرستي كه باز هم روز شده و باز آفتاب تا بالاي سرت آمده و از پنجره بهت چشمك مي‌زنه. بعد چايي رو مي‌ذاري و صبحانه رو مي‌خوري و تازه يادت مي‌افته جنگ از مترو شروع مي‌شه . فكر مي‌كني كه چطور از اين شلوغيا بايد جون سالم در ببري؟ چرا اين شلوغيا تمومي نداره؟ فكر مي‌كني و فكر مي‌كني تا به مترو مي‌رسي. اولش خوبه تا وقتيس مي‌رسي پاي ايستگاه. دوست داري اي كلاش خودت باشي و خودت اما هوار هوار انسان اينجا واستادن و بهم محبت دارن. همه محترم و خوش ذوق براي سوار شدن به مترو چون شهروندان نمونه كنار هم ايستادن. حتي تصورش را هم نمي كني دو دقيقه ديگه كه متر از راه مي‌رسه اين آدم‌هاي نجيب به چه جانوران درنده‌اي تبديل مي‌شن! خدا به دور از هل دادن و هجوم كه به صغير و كبير تو اين حمله‌ها رحم نمي‌شه. خوشحالي رو اونجا مي‌توني درك كني كه يه فضايي و يه جايي بتوني تو اين شلوغي‌ها برا خودت دست و پا كني. مترو محل خوشحالي اين روزاي من شده! مي دوني عادت كردم به اين جنگ و جدال‌ها. تو اين جنگ و جدال‌ها بعضي وقت‌ها فحش‌هايي به حكومت مي دم آبدار! چي‌كار كنم خوب به همين مبارزه هم دلم خوشه....